دنیای روانشناسی



مطمئن شوید که به قانون صحبت کردن راجع به خود» عمل می‌کنید و در مورد شخص دیگری حرف نمی‌زنید. آیا همچنان مشکل نادیده گرفته شدنِ مواضع‌تان را دارید؟ هنگام صحبت کردن از دغدغه‌هایتان برای بار دوم و سوم، صدای خود را بلند کنید تا با تغییر شرایط معمول، سرانجام نقطه نظر شما شنیده شود. می‌توانید پس از بیان دغدغه‌هایتان نظر مخاطب را راجع به آن جویا شوید. شما می‌توانید به طور خلاصه و با صدای بلند نظر خود را در مورد نقطه نظر مخاطب بیان کنید و سپس مجددا تلاش کنید تا نظر خود را بگویید. اگر شما شنونده‌ی خوبی باشید، این عادتِ خوب شما در رفتار او انعکاس می‌یابد و درنتیجه او نیز تلاش می‌کند به شما گوش بدهد.

تبحر یافتن در حل مسائل به صورت برد-برد، می‌تواند شما را در زمانی که نیاز به تصمیم‌گیری مشترک دارید، در موقعیت رهبری قرار بدهد. رسیدن به چنین جایگاهی در تصمیم‌گیری‌های مشترک برد-برد می‌تواند به این مهم کمک کند که طرف گفت‌وگوی شما احساس کند آنچه را که می‌خواسته به دست آورده، هر چند که دغدغه‌های شما نیز در آن لحاظ شده است.

درباره‌ی کسانی که به طور فزاینده‌ای دچار خودشیفتگی همراه با عصبانیت می‌شوند:

عصبانیت این نکته را ترویج می‌دهد که آنچه من می‌گویم فوق چون و چراست و آنچه تو می‌گویی بی‌ربط است». به همین دلیل هنگام گفت‌وگوهای مهم، حفظ آرامش بسیار حیاتی است. مهم است که در زمان گفت‌وگو درباره‌ی مسائل حساس، آرامش‌تان را حفظ کنید، مقداری شوخ‌طبع باشید و از مشاجره کردن بپرهیزید. این نکته نقش بسزایی در رسیدن به فهم و درک دو طرفه ایفا می‌کند.

و نکته‌ی پایانی اینکه برای داشتن زندگی شادتر و روابط لذت‌بخش‌تر، خصوصا در شرایطی که امتیاز شما گواه وجود گرایش‌های خودشیفته‌وار است، خودشیفتگی را با کسب مهارت‌های بهتر مهار کنید. اگرچه برخی افراد تمایلات خودشیفتگی بیشتری نسبت به دیگران دارند، خودشیفتگی پدیده‌ی تغییرناپذیری مانند طول قد و رنگ چشم نیست. بلکه در اغلب موارد ناشی از کمبود مهارت‌های لازم است. ارتقای مهارت شنیدن و تصمیم‌گیری جمعی می‌تواند تفاوت عظیمی ایجاد کند.

 


به نظر شما خودشیفتگی چیست و چه نشانه‌هایی دارد؟ آیا تاکنون برای شما موقعیتی پیش آمده که از گفت‌وگو با برخی نزدیکان‌تان احساس ناراحتی کنید؟ آیا برخی مواقع احساس کرده‌اید طرف مقابل‌تان خودشیفته است؟ شاید برای‌تان اتفاق افتاده باشد که دیگران شما را به خودشیفته بودن متهم کرده‌اند. آیا مایلید بدانید چنین برداشت‌هایی تا چه میزان می‌تواند به حقیقت نزدیک باشد؟ اگر در این‌باره کنجکاو هستید و از دادنِ تست روان‌شناسی ترسی ندارید، شما را به خواندن ادامه‌ی مطلب دعوت می‌کنیم.

افرادی که شوخ‌طبع‌ هستند، در انجام کارها موفق­‌اند و در انظار عمومی مهربان و بخشنده‌اند، آنها اغلب دوستانی خواستنی و شریک زندگی ایده‌آلی به نظر می‌رسند. بیرون رفتن با آنها بسیار لذت‌بخش است. گرچه ممکن است به نظر برسد که تا حدی به خودشان مشغول­‌اند، انگار که در ذهن‌شان از خود سلفی می‌گیرند. مسئله دقیقا همین‌جاست. آیا وقتی پای صحبت در مورد تفاوت نظرات و دیدگاه‌ها در میان باشد، چنین افرادی می­‌توانند شریک زندگی خوبی باشند؟ یا چیزی مربوط به خودشیفتگی در چگونگی تعاملات آنها در یک رابطه‌ی عاطفی وجود دارد که تحریک‌آمیز و عصبانی‌کننده است؟

آیا تاکنون تلاش کرده‌اید با افرادی که تنها به خودشان گوش می‌کنند، دوست اجتماعی یا شریک عاطفی و رمانتیک باشید؟ وقتی درباره‌ی تفاوت‌هایی که می‌بینید با این افراد صحبت می‌کنید، موضوع بحث را عوض می‌کنند، حالت دفاعی به خود می‌گیرند و یا حتی از کوره در می‌روند. در این حالت تمامی اشتیاق و علاقه به ادامه دادن دوستی، حتی اگر دوستی عاطفی و رمانتیک باشد، به کلی محو خواهد شد.

پرسشنامه‌ی خودشیفتگی

بر اساس تعریفِ رفتار خودشیفته‌وار به عنوان گوش دادن یک طرفه، ۶ نشانه برای تشخیص خودشیفتگی در ادامه‌ی مطلب آمده است. به ازای هر نشانه، به خودتان نمره‌ی ۰ تا ۵ بدهید. ۰، اگر به هیچ‌وجه این‌گونه نیست و ۵، اگر همیشه این‌طور است.

ابتدا با استفاده از این پرسشنامه امتیاز خودتان را حساب کنید و سپس نمره‌ی یکی از نزدیکان‌تان را که اخلاقش قابل تحمل نیست، تخمین بزنید.

هدف پی بردن به الگوی رفتار خود و دیگران به شکلی واضح و شفاف است. به یاد داشته باشید که شفافیت، اولین و محکم‌ترین قدم برای ایجاد تغییرات مثبت است.

۱. گوش دادن یک‌‌طرفه

هنگام گفت‌وگو تنها آنچه من می‌خواهم و آنچه من باید بگویم اهمیت دارد و نه چیز دیگر. وقتی ما تصمیمی می‌گیریم، آنچه تو می‌خواهی، دغدغه‌هایت، احساساتت و غیره فقط و فقط زمزمه، اسباب ناراحتی و نامربوط است. لذا هنگامی که ما با هم صحبت می‌کنیم، نظرات من درست و نظرات تو اشتباه یا بی‌اهمیت است. اگر توقع داری که به شکل جدی یک طرف بحث باشی، باعث رنجش من می‌شود.

گوش دادن خودشیفته‌وار دغدغه‌ها و نظرات دیگران را رد می‌کند، نفی می‌کند یا نادیده می‌گیرد. آنها را تقلیل می‌دهد، سیاه‌نمایی می‌کند و در غیر این صورت آنها را بی‌ربط جلوه می‌دهد. لحن تحقیرآمیز نشان از میزان بالای خودشیفتگی دارد. نشانه‌ی دیگر خودشیفتگی این است که پاسخ به نظر دیگران با عبارت اما …» آغاز شود. اما» مانند کلید حذف است و سخن دیگران، خنثی می‌کند.

۲. همه‌اش به خاطر من است

من بیشتر و بهتر می‌دانم، من جالب‌ترم و وقتی که ما با هم صحبت می‌کنیم، این منم که مهمم. در گفت‌وگوها، این منم که بیشتر صحبت می‌کنم و تقریبا تمام صحبتم درباره‌ی این است که قبلا چه کاری انجام داده‌ام و به چه چیزی فکر می‌کنم. اگر تو شروع کنی به صحبت کردن راجع به خودت، من به نکته‌ای در زندگی‌ام اشاره می‌کنم تا مجددا خودم در کانون بحث قرار بگیرم. شاید به همین خاطر است که دیگران اعتقاد دارند عرصه را بر آنها تنگ می‌کنم. وقتی که چیزی را بخواهم، حتما باید به دستش بیاورم و اصلا اهمیتی ندارد که تو در مورد آن، چه احساسی داری، فقط منم که اهمیت دارم. من بزرگ و مهمم و تو صرفا محض خالی نبودن عریضه کنار منی. کنار منی تا برای من کاری انجام بدهی. تو برای من حکم بازوی سوم را داری.

۳. قانون فقط برای دیگران است

من به اقتضای منافعم مجازم که برخی کارها را انجام بدهم. وقتی دیگران در صف انتظار می‌کشند نوبت را رعایت نکنم، از پرداخت مالیات با تقلب شانه خالی کنم و قوانینی که دستم را در رسیدن به اهدافم می‌بندد، نادیده بگیرم. قوانین فقط برای دیگران وضع شده است.

افراد خودشیفته از نشانه‌هایی رنج می‌برند که من آن را نشانه‌های مرد بلندقد» می‌نامم. آنها خود را ورای دیگران احساس می‌کنند و در نتیجه معتقدند قانون شامل حال آنان نمی‌شود.

۴. دغدغه‌های تو در حکم انتقاد از من است و من انتقاد را تحمل نمی‌کنم

اینکه بر گوش دادن من تأکید کنی و دغدغه‌هایت را جدی بگیری، می­‌تواند من را به شدت عصبانی کند. من دغدغه‌های تو را به عنوان راهی مبدّل برای انتقاد از خودم می‌شنوم و انتقاد، من را می‌رنجاند. من حق دارم از دیگران انتقاد کنم. بیشتر مواقع هم این کار را انجام می‌دهم. ولی اگر تو از من انتقاد کنی، احساساتم را جریحه‌دار خواهی کرد و من هم حق دارم مقابله به مثل کنم. پس اگر بگویی که از فلان چیز راضی نیستی، به طور غیرمستقیم می‌خواهی از من انتقاد کنی. از آنجا که فقط من اهمیت دارم»، احساساتت باید متناسب با آنچه من انجام داده‌ام و می‌دهم، باشند.

رفتار خودشیفته‌ها متناقض است. به این صورت که هم خود را خیلی مهم تلقی می‌کنند و هم با کوچک‌ترین بازخورد منفی باد غرورشان زود خالی می‌شود. به علاوه از آنجا که فکر می‌کنند همه چیز درباره‌ی آنان است، هرگونه تلاشِ دیگران را برای بیان احساسات‌شان نقد مخفیانه‌ی خود تلقی می‌کنند. اصطلاح علمی حالتی که شخصی دغدغه‌های دیگران را انتقادی علیه خودش احساس کند، شخصی‌سازی کردن» نام دارد. مثلا عبارت من احساس تنهایی می‌کنم» از سوی یک خودشیفته این‌گونه شنیده می‌شود: تو به اندازه‌ی کافی وقت صرف من نمی‌کنی.»

۵. حق با من است. تو در اشتباهی. پس هنگامی که بین ما مشکلی پیش می‌آید، مقصر تویی

نباید انتظار داشته باشی که من عذرخواهی کنم یا به اشتباهم اعتراف کنم. من والاتر از دیگران هستم. ملامت و سرزنش‌ شدن در شأن من نیست. چنانچه از من انتظار داشته باشی که سهم خود را در ایجاد مشکلی بگویم، به شدت از دستت عصبانی می‌شوم. عدم تمایل به پذیرفتن مسئولیت اشتباهات، احتمالا از عدم تفکیک جزء از کل سرچشمه می‌گیرد. اگر من حتی یک کار را به درستی انجام ندهم، کلا آدم بدی هستم.»

این تفکر همه یا هیچ» نام دارد. دلیل حساسیت به انتقادات و سختی اعتراف به اشتباه هرچه که باشد، نتیجه‌اش گرایش به سرزنش کردن دیگران در هنگام بروز مشکل است. سرزنش کردن و پیدا کردن مقصر از بین دیگران، حس امنیت بیشتری برای افراد خودشیفته به ارمغان می‌آورد. آنها از اینکه بخواهند کشف کنند، بیاموزند و به وسیله‌ی شناخت اشتباهات‌شان در مسیر رشد و تعالی گام بردارند، احساس ناامنی می‌کنند. درست همان‌قدر که افراد خودشیفته سریع به سرزنش دیگران می‌پردازند، در قدردانی کردن کند عمل می‌کنند، چرا که قدردانی و سپاسگزاری نیازمند شنیدن است.

 

۶. خیلی سریع می‌توانم عصبانی شوم. و وقتی که عصبانی شوم، این هم تقصیر تو است

تو من را از کوره به در بردی. به من گوش ندادی. از من انتقاد کردی. تو تلاش می‌کنی من را کنترل کنی. نظرت اشتباه است. پس این تویی که باید عذرخواهی کنی، نه من! اگر من عصبانی­‌ام، به خاطر این است که با کارهایت من را ناامید می‌کنی. عصبانیت‌ من تقصیر تو است. من عصبانی شده‌ام چون که تو … .

برخی از خودشیفته‌ها دلربایی و ظرافت اجتماعی خاصی از خود نشان می‌دهند. همین افرادی که ظاهرا اعتماد به نفس زیادی دارند، به سرعت می‌توانند عصبانی شوند. وقتی هم از کوره در بروند، فورا عصبانیت‌شان را با سرزنش کردن دیگران نشان می‌دهند.

حال نمرات‌تان را جمع بزنید.

این نمرات نشان‌دهنده‌ی چیست؟

نمره‌ی ۱۰ یا کمتر: گویای این است که میزان خودشیفتگی شما کم است و سالم هستید.

نمرات بین ۱۰ تا ۱۸ نشان می‌دهد که شما بیش از حد مجاز دچار خودشیفتگی هستید. اگر به شش نشانه‌ی بالا دقت کنید، می‌توانید با کمی تمرین، نمره‌ی خود را به میزان قابل توجهی کاهش بدهید.

چنانچه نمره‌ی شما بین ۱۸ و ۲۴ است، عادات خودشیفته‌وار قابل توجهی دارید. این نکته ممکن است در زندگی شخصی‌تان مشکلاتی را به وجود بیاورد. زمان ایجاد تغییرات جدی در عادات شما فرا رسیده است!

نمره ۲۴ یا بیشتر، نشان از خودشیفتگیِ بسیار جدی و حاد در شما دارد. امیدواریم خود را به رشد و اعتلای فردی برسانید.

توجه داشته باشید که این تفسیر نمرات نه بر مبنای یک سیستم امتیازدهی علمی-تجربی، بلکه بر اساس الگوهای کلی و عمومی بنا شده است. لذا در حد یک هشدار اولیه است و به هیچ‌وجه جنبه‌ی تشخیص بالینی ندارد.

شما چطور؟

آیا دیگران به شما می‌گویند که در گفت‌وگو با آنها خود را به کانون بحث تبدیل می‌کنید به این خاطر که معتقدید همه‌اش به خاطر شماست»؟ آیا هنگامی که دیگران از احساسات‌شان سخن می‌گویند واکنش شما خوب پس من چی؟» است؟ آیا شما با این پیش‌فرض که بهتر و بیشتر از دیگران می‌دانید، گفت‌وگو» را به تک‌گویی یا فضل‌فروشی تبدیل می‌کنید؟ به جای اینکه به همه فرصت کافی برای بیان نظرشان بدهید و برای مواضع دیگران ارزش قائل شوید؟ تمامی این عادات نشانه‌ی خودشیفتگی است.

نحوه‌ی گوش دادن افراد به دیگران، نشان‌دهنده‌ی سالم بودن یا خودشیفته بودن آنهاست

افرادی که مشتاقانه به نکات جالب صحبت‌های دیگران توجه می‌کنند، به احتمال زیاد از نظر احساسی سالم‌اند. در حالی‌که مخالفت و یا نادیده گرفتن نظر دیگران می‌تواند نشان‌دهنده‌ی الگوی خودشیفتگی باشد. به طور مشابه، توجه صرف و افراطی به دیگران نیز می‌تواند نشانه‌ی مشکل باشد. نوع‌دوستی بیش از حد، موجب وابستگی عاطفی شدید به دیگران می‌شود.

افراد سالمی که روابط سالمی هم دارند،‌ به صورت فعال به دغدغه‌های خود و دیگران توجه می‌کنند. آنها به خودشان توجه می‌کنند و در عین حال به میزان مناسب و طبیعی به نیازهای دیگران هم اهمیت می‌دهند.

منظورم توانایی شنیدن خود و همین‌طور دیگران به عنوان گوش کردن دو طرفه است

وقتی تفاوت‌ها بروز می‌کند، کسانی که به صورت دو طرفه گوش می‌کنند، این قابلیت را دارند که هم دغدغه‌های خود و هم دغدغه‌های دیگران را در نظر بگیرند. توانایی گوش کردن دو طرفه، آنان را قادر می‌سازد تا به راه حل‌های برد-برد برسند و حس خوبی در روابط‌شان ایجاد شود. برای مثال، اگر شما خسته باشید، مطابق ندای درون‌تان سر بر بالین می‌گذارید تا بخوابید. اگر درست در همین لحظه یکی از دوستان‌تان با شما تماس بگیرد و بخواهد در مورد مسئله‌ی مهمی با شما صحبت کند، چه خواهید کرد؟ می‌توانید این‌طور تصمیم بگیرید که فعلا برای چند دقیقه‌ی کوتاه هم که شده با او صحبت کنید و گفت‌وگوی طولانی‌تر در این رابطه را به صبح فردا موکول کنید. در واقع این تصمیم یک راه حل برد-برد است.

در نقطه‌ی مقابل، اگر شما رگه‌هایی از خودشیفتگی داشته باشید، احتمالا به دوست خود این‌گونه پاسخ می‌دهید: وای الان نه! خیلی خسته‌ام!» شنیدن خودشیفته‌وار، شنیدن یک طرفه است. در این نوع شنیدن فقط آنچه من فکر یا احساس می‌کنم و یا می‌خواهم، اهمیت دارد. آنچه تو فکر یا احساس می‌کنی و یا می‌خواهی، کمترین اهمیتی ندارد.

افراد خودشیفته می‌توانند دست و دلباز باشند

در واقع بیشتر خودشیفته‌ها بسیار سخاوتمند هستند. آنها معمولا مبالغ هنگفتی به مؤسسات خیریه کمک می‌کنند. سخاوت به فرد بخشنده حس خوب بودن و درست بودن را منتقل می‌کند. در نتیجه آنها از سخاوتی که به خرج داده‌اند، احساس غرور و نوع‌دوستی خواهند کرد. در عین حال زمانی که شخصی از خودشیفته‌ها کمکی طلب کند که در تعارض با خواسته‌های آنها باشد، آن وقت است که روی دیگر سکه (خودخواهی آنان) آشکار می‌شود. انسان‌های خودشیفته در اغلب موارد نسبت به غریبه‌ها» سخاوتمندی خود را به نمایش می‌گذارند، نه نسبت به کسانی که انتظار می‌رود عاشق‌شان باشند. آنها با اعضای خانواده‌شان بی‌ادبانه رفتار می‌کنند. این در حالی است که با افراد غریبه‌ای که به خاطر دارا بودن ثروت یا قدرت، شأن اجتماعی بالایی دارند، بسیار خوش رفتارند.

اگر از نمره‌ی خود راضی نیستید باید چه کار کنید؟

مهم این است که بدانید خودشیفتگی جزو عادات به شمار می‌رود و عادات قابل‌ تغییر هستند. آگاه شدن از تمایلات خودشیفتگی قدم اول در مسیر شناسایی مشکل و رفع آن است.

اگر از روش امتیازدهی بالا برای ارزیابی میزان خودشیفته بودن دیگران استفاده می‌کنید:

به یاد داشته باشید چنانچه افرادی که با آنها مراوده دارید علائم خودشیفتگی را از خود بروز می‌دهند، وظیفه‌ی شما نیست که تغییرشان بدهید. در عوض بهتر است به اینکه چطور رفتار خود را با آنها تغییر بدهید تمرکز کنید. برای مثال می‌توانید تصمیم بگیرید دیگر تسلیم ترس از عصبانیت نشوید و تحت کنترل آن درنیایید. کافی است برای رسیدن به حالت عادی، مؤدبانه موقعیت را ترک کنید (من شخصا در این مواقع باید آب بنوشم). پس از سپری شدن چند دقیقه می‌توانید برای از سر گیری آرام‌تر بحث، به گفت‌وگو بازگردید.


برای همه‌ی ما لحظاتی وجود دارد که خجالت می‌کشیم، می‌ترسیم و مضطرب می‌شویم. گاهی خود را سرزنش می‌کنیم، تصویر نامناسبی از خود در ذهن داریم و اعتماد به نفس لازم را از دست می‌دهیم. تا این جای کار وضعیت عادی و همگانی است. البته بگذریم از دوستانی که همیشه و همیشه خود را دوست دارند و خود را درجه‌یک و عالی می‌دانند. بحث ما مسئله‌ی کمبود اعتماد به نفس است. یعنی وقتی نگاه منفی در تمام امور روزانه‌ی شما جاری است، همیشه منتظر شکست هستید و از نظر احساسی، فیزیکی یا روان‌شناسی ضعیف شده‌اید. اگر به خودتان ایمان ندارید، باید بدانید که باک موتور شما برای حرکت به سوی موفقیت خالی است. در ادامه ۲۰ مورد از علائم کمبود اعتماد به نفس مطرح شده‌ است. آنها را بخوانید و سعی کنید خود را بهتر بشناسید. گام اول برای حل هر مسئله‌ای شناخت آن است پس قبل از هر چیز باید بدانیم علائم کمبود اعتماد به نفس چیست و افرادی که اعتماد به نفس کمی دارند چگونه رفتار می‌کنند؟

۱. در جمع خود را با تلفن و… سرگرم می‌کنند

افرادی که اعتماد به نفس کافی ندارند، در جمع راحت نیستند. به ویژه وقتی دوست و آشنایی برای همراهی ندارند، صحبت کردن در جمع برای‌شان بسیار دشوار است. این افراد سعی می‌کنند خود را به روش‌های مختلف سرگرم کنند تا از ارتباط با سایرین دوری کنند و این روزها چه چیزی بهتر از تلفن همراه برای فرار از جمع؟! اگر شما هم این‌طور هستید، قدم اول را بردارید و با خود عهد کنید که در جمع با تلفن‌تان کار نکنید یا الکی خود را مشغول به کاری نشان ندهید. فقط به فکر این باشید که چطور سر صحبت را باز کنید و با اعتماد به نفس حرف بزنید. به خود بگویید: من هم مثل بقیه‌ی افراد قدرت حرف‌ زدن و ارتباط برقرار‌ کردن رو دارم و اگه با کسی سر صحبت رو باز کنم، حتما گفت‌و‌گوی خوبی خواهیم‌ داشت.»

۲. بیهوده موافقت می‌کنند

افرادی که اعتماد به نفس کافی ندارند، در بحث‌ها سریعا عقب‌نشینی می‌کنند. آنها توان متقاعد کردن دیگران را در خود نمی‌بینند. حتی وقتی که واقعا حق با دیگران نباشد، بیهوده با آنها موافقت می‌کنند تا نیازی به ادامه‌ی بحث پیش نیاید. دوستان عزیز! بدانید و آگاه باشید که هر کسی نظری دارد و نظر هر کس زاییده‌ی افکار، سواد و خواسته‌هایش است. با ابراز نکردن و دفاع نکردن از عقاید و ایده‌های خود، در واقع به افکار، سواد و خواسته‌هایتان توهین می‌کنید. شما درست به اندازه‌ی فردی که مخالفش هستید، حق دارید دیدگاه خود را بیان کنید و چه بسا که حق با شما باشد! ساکت ننشینید و با آرامش، نظر واقعی خود را مطرح‌ کنید. روش‌های متقاعد کردن متعدد هستند، مثلا می‌توانید از مهارت داستان‌گویی برای متقاعد کردن دیگران استفاده کنید.

۳. بیش از حد به سر و وضع‌شان می‌رسند

مرتب بودن، آرایش و پیرایش بسیار پسندیده است. اما اگر اهمیت‌ دادن به سر و وضع بیش از حد طبیعی باشد، یعنی شما از کمبود اعتماد به نفس رنج می‌برید. یادتان باشد اعتماد به نفس از درون سرچشمه می‌گیرد و ربطی به عوامل بیرونی ندارد. با خود بگویید من زیبا هستم و ضمن رعایت نکات بهداشتی و پیراستگی، خود را بیش از حد درگیر سر و وضع و لباس‌تان نکنید. باور کنید اگر ساعت‌ها جلوی آینه نایستید و وقت خود را صرف طراحی تابلویی از رنگ روغن نکنید، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

۴. انتقادپذیر نیستند

انتقاد‌پذیر باشید. اگر دوست‌تان در مورد مسئله‌ای از شما انتقاد کرده است، از او نرنجید (خب البته ما در اینجا فرض کرده‌ایم دوست شما اصول انتقاد سازنده را به درستی رعایت کرده است!). سعی‌ کنید به آن بیندیشید و در صورت منطقی بودن، عیب خود را رفع‌ کنید. از علائم کمبود اعتماد به نفس، این است که فرد مذکور از شنیدن نقد سایرین آزرده می‌شود و در خود می‌شکند. این افراد با شنیدن نقد عصبانی می‌شوند و ناراحتی‌شان روی بقیه‌ی کارهایشان هم اثر می‌گذارد. مثلا نقدی که همکارش به او وارد کرده‌ است، باعث بدخلقی او با دوستان و خانواده‌اش می‌شود.

۵. از ابراز نظر و عقیده‌شان می‌ترسند

اول فکر کنید و بعد حرف بزنید. این راهکار کلید موفقیت شما در گفت‌و‌گو‌هاست. بی‌محابا و بی‌تفکر حرف‌ زدن، نتایج مخربی دارد. اول حرف خود را مزه‌مزه کنید و سپس ابراز عقیده کنید. در این صورت ترس و پشیمانی برای‌تان به بار نخواهد‌ آمد. بعد از اینکه فکر کردید و جوانب حرف خود را سنجیدید، نظر خود را شجاعانه ابراز‌ کنید و آرام و شمرده سخن بگویید تا تأثیرگذار بشوید.

۶. سریع تغییر عقیده می‌دهند

از علائم کمبود اعتماد به نفس، نداشتن نظرات ثابت است. افرادی که در آنها علائم کمبود اعتماد به نفس دیده می‌شود، سریعا و تحت تأثیر عوامل و افراد مختلف نظرشان عوض می‌شود. در حقیقت این افراد، جرئت صراحت و کنترل زندگی خود را ندارند. دمدمی مزاج هستند، مدام شک می‌کنند و از این شاخه به آن شاخه می‌پرند. صریح باشید، فکر کنید، تصمیم‌تان را بگیرید و تغییرش ندهید.

۷. در قبال تحسین، واکنش نامناسب نشان می‌دهند

یکی دیگر از علائم کمبود اعتماد به نفس، واکنش‌های نامناسب در برابر تحسین‌شدن است. وقتی اعتماد به نفس کافی ندارید، مدام سعی می‌کنید تعریفی را که از شما می‌شود انکار کنید. مثلا وقتی شخصی از لباس خوب شما تعریف می‌کند، شروع می‌کنید به توجیه کردن دلایل مثبتی که قید کرده‌ است، به شکلی که فرد بیچاره را از گفته‌ی خود پشیمان می‌کنید. این یعنی شما یکی از علائم کمبود اعتماد به نفس را دارید. مثلا می‌گویید: نه این لباس رو از حراجی خریدم» یا اتفاقا این تنها لباسیه که بهم میاد. من معمولا بدقواره و ناجورم». خب این چه کاری است که می‌کنید؟! بپذیرید که از نظر آن فرد، شما برازنده بوده‌اید و با تشکر‌ کردن نشان‌ دهید که لیاقت تحسین را داشته‌اید.

۸. زود تسلیم می‌شوند

افرادی که کمبود اعتماد به نفس دارند، قبل از رسیدن به اهداف و رؤیاهای خود تسلیم می‌شوند. آن‌قدر انرژی‌های منفی دارند که رمقی برای‌شان باقی نمی‌ماند. همیشه باید خود را باور داشت و به دنبال آرزوها رفت و از شکست نهراسید.

۹. مدام خود را با دیگران مقایسه می‌کنند

از دیگر علائم کمبود اعتماد به نفس، مقایسه‌ی خود با دیگران است، به ویژه مقایسه با افرادی که موفق‌تر هستند. افرادی که کمبود اعتماد به نفس دارند، به جای اینکه بر روی مسیر خود تمرکز کنند، مدام نگاه‌شان به دیگران است. مقایسه‌ کردن با دیگران مسخره‌ترین کار ممکن است. همان‌طور که بعضی از افراد از شما موفق‌تر هستند، دسته‌ای دیگر نیز وجود دارند که شما از آنها برتر هستید و این روند تا انتهای دنیا ادامه دارد. پس خودتان را فقط و فقط با شخص شخیص خودتان مقایسه‌ کنید. مهم‌ترین رقیب شما خودتان هستید.

۱۰. خمیده و بی‌انگیزه راه‌ می‌روند

افرادی که کمبود اعتماد به نفس دارند، خمیده هستند و صاف راه نمی‌روند. آنها طوری حرکت می‌کنند که انگار از خودشان شرمنده و خجل هستند. سعی کنید صاف راه بروید. سرتان را بالا بگیرید و برای تنظیم حرکات بدن خود وقت بگذارید.

۱۱. اشتباهات‌شان را توجیه می‌کنند

هر کسی اشتباه می‌کند. اما کسی که کمبود اعتماد به نفس دارد، مدام دلیل‌تراشی می‌کند و برای دیگران توضیح می‌دهد. این افراد حتی اگر به موفقیت دست پیدا‌ کنند باز هم خود را مم به توضیح دادن به دیگران می‌بینند.

۱۲. تقصیرات را به گردن دیگران می‌اندازند

این افراد دیگران را بانی همه چیز می‌دانند، چه خوب و چه بد، البته بیشتر بدی‌ها را نتیجه‌ی اعمال دیگران می‌دانند. با این کار مسئولیت را از خود سلب می‌کنند و از بار پذیرش آن شانه خالی می‌کنند.

۱۳. بهانه‌تراشی می‌کنند

از دیگر علائم کمبود اعتماد به نفس بهانه‌تراشی و دلیل آوردن در برابر انتقاد سایرین است. فردی که اعتماد به نفس کافی دارد، به آرامی به نقد و نظر دیگران گوش می‌کند و سر فرصت با بررسی و تحلیل آن نقد، تصمیم لازم را برای تغییر یا بی‌اعتنایی می‌گیرد. اما اگر در مقابل انتقاد دیگران سریعا شروع به دلیل و بهانه آوردن می‌کنید، یعنی یکی از علائم کمبود اعتماد به نفس در شما هویدا شده‌ است. در واقع می‌خواهید به دیگران ثابت کنید که ارزشمند هستید و هیچ وقت اشتباه نمی‌کنید. در حالی‌که همه‌ی افراد ممکن است اشتباه کنند.

۱۴. حالت تدافعی دارند

دست‌ به‌ سینه‌ بودن یا مورب قرار‌دادن پاها به شکل ی، از علائم کمبود اعتماد به نفس است. زبان بدن خیلی چیزها از درون و رفتار شما فاش می‌کند. افرادی که اعتماد به نفس کمی دارند، همیشه حالت تدافعی دارند، منقبض و معذب هستند. در چنین مواردی حرکات بدن حالت ناراحت و منقبضی نشان می‌دهد.


۱۵. به تأیید شدن از طرف دیگران نیاز دارند

نمی‌توان همه را راضی نگه‌ داشت. اگر کارتان را به بهترین شکل ممکن انجام بدهید یا حتی درست‌ترین و منطقی‌ترین حرف ممکن را بزنید، باز هم فردی پیدا می‌شود که با شما مخالف است. متأسفانه افرادی که کمبود اعتماد به نفس دارند، این طور به قضیه نگاه نمی‌کنند. آنها مدام در پی تأیید و رضایت دیگران هستند.

۱۶. از پیروزی‌هایشان لذت نمی‌برند

وقتی کمبود اعتماد به نفس داشته‌ باشید، از پیروزی‌هایتان هم لذت نمی‌برید. افرادی که این ویژگی‌ را دارند، نقش خود را در تمام وقایع، چه مثبت و چه منفی کم‌رنگ می‌بینند. بنابراین قادر نیستند از دستاوردهای خودشان لذت ببرند. همه‌ی موفقیت‌های خود را به پای شانس می‌گذارند و مطمئن هستند، دفعه‌ی دیگری در کار نیست و شانس همین یک‌بار در خانه‌شان را زده‌ است.

۱۷. از تغییر می‌ترسند

ترس از تغییر هم یکی دیگر از علائم کمبود اعتماد به نفس است. افراد این چنینی، میلی به تغییر ندارند. حتی اگر در وضعیت کاری یا زندگی نامناسبی باشند، از تغییر می‌ترسند و توان لازم برای مدیریت‌ چالش‌های ناشی از تغییر را ندارند.

۱۸. منفی‌بافی می‌کنند

از دیگر علائم کمبود اعتماد به نفس بدبینی است. افراد بدبین مدام غر می‌زنند و همه چیز را با منفی‌بافی نقد می‌کنند. به عبارت خودمانی، زبان خوش ندارند و احساسات منفی‌شان را به دوستان، همکاران و خانواده‌ی بی‌نوایشان نیز منتقل می‌کنند. آنها خوش‌بین نیستند و مانند بمبی بزرگ از نفرت و بدبینی، هر لحظه ممکن‌ است منفجر بشوند. برای داشتن اعتماد به نفس، لازم است خوش بینی را چاشنی زندگی خود کنید.

۱۹. از آینده می‌ترسند

افرادی که کمبود اعتماد به نفس دارند، همیشه از آینده می‌ترسند. نمی‌توانند از زمان حال بهره ببرند. غصه‌ی آینده را می‌خورند و فراموش می‌کنند که دنیا دو روز است و این حساب و کتاب‌ها راه به جایی جز کوچه‌ی تاریک بدبینی و بدبختی نمی‌برد.

۲۰. کمال‌گرا هستند

این افراد دوست دارند به کمال هر چیز دست پیدا‌ کنند. اما علی‌رغم این میل، جرئت کافی برای تلاش ندارند. در حقیقت ترس‌های آینده موجب می‌شود فکر کنند برای ابراز نظر و موفق بودن باید کاملِ کامل باشند. پس وقتی به نهایت موفقیت دست نمی‌یابند، خود را ناقص می‌بینند و شرم و خجالت به سراغ‌شان می‌آید.

 

 


برای اندازه گیری و مطالعه شخصیت انسان‌ها، روانشناسان تعدادی تست شخصیتی توسعه داده اند. اکثریت قریب به اتفاق این تست‌ها، با تنظیمات متعددی به کار می‌روند. برخی از تست‌ها نیز ممکن است برای کمک به یادگیری بیشتر افراد در مورد جنبه‌های متفاوت شخصیتشان مورد استفاده قرار گیرند یا از آن برای غربالگری و ارزیابی به هنگام تشخیص انواع مختلفی از اختلالات شخصیتی استفاده شود.

خوشبختانه شما می‌توانید طیف وسیعی از تست‌های شخصیتی را به صورت آنلاین دریافت کنید. بیشتر این تست‌ها برای اشکار کردن خود واقعی شما به کار می‌روند.

این در حالیست که برخی از تست های موجود تنها جنبه سرگرمی دارند و نمی‌توان زیاد به آن‌ها اعتماد کرد. به عنوان مثال ممکن است سوالات آنلاینی را پیدا کنید که برون گرا یا درون گرا بودن شما را تشخیص می‌دهد. داشتن چنین اطلاعاتی می‌تواند به درک بهتر شخصیت کمک کند و شما را به مسیر درست هدایت نماید.

نکته کلیدی این است که باید به خاطر داشته باشید هر گونه ارزیابی که به صورت آنلاین انجام می‌شود باید به درستی انتخاب گردد. این ابزارهای آموزنده می‌تواند جنبه سرگرمی داشته باشد و در برخی از موارد بینش خوبی ارائه نکند. به همین خاطر باید از متخصصان این رشته برای تعیین شخصیت استفاده شود.

سخن نهایی درباره روانشناسی شخصیت:

همانطور که بیان کردیم شخصیت طیف وسیعی دارد که تقریبا همه جوانب زندگی انسان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. روش‌های متعددی همچون تمرکز کردن بر روی صفات فردی یا نگاه کردن به مراحل توسعه ای متفاوت برای درک شخصیت وجود دارد.

روانشناسان نه تنها در مورد درک صحیح شخصیت طبیعی انسان‌ها علاقه مند و مشتاق هستند بلکه تلاش می‌کنند اختلالات شخصیتی را تشخیص دهند که ممکن است در تمامی جنبه‌های زندگی همچون مدرسه، کار، روابط و سایر بخش‌ها تاثیرگذار باشد.

روانشاسان با تشخیص چنین مشکلاتی می‌توانند به افراد کمک کنند مهارت‌هایی را برای مقابله و مدیریت شرایط توسعه دهند.


نظریه پنج صفت مهم، یکی از محبوب ترین نظریه‌هایی است که امروزه مورد قبول بیشتر روانشناسان است. این نظریه بیان می‌کند که شخصیت انسان‌ها از ۵ بعد شخصیتی گسترده تشکیل شده است. این بعدها شامل برون گرایی، توافق پذیری،وظیفه مداری، روان رنجوری و گشودگی است.

  1. برونگرایی:

برونگرایی تحریک پذیری، اجتماعی بودن، پرحرفی، ابراز وجود و طیف وسیعی از بیان عاطفی است. افرادی که برونگرا هستند دوست دارند انرژی مورد نیاز خود را از موقعیت‌های اجتماعی به دست آورند. افرادی که کمتر برونگرا هستند (یا در طبقه بندی درونگرا قرار می گیرند) تلاش می‌کنند با احتیاط بیشتر رفتار کنند.

  1. توافق پذیری:

این بعد شخصیتی در برگیرنده صفاتی همچون اعتماد، نوع دوستی، مهربانی، محبت و سایر رفتارهای موافق اجتماعی است. افرادی که توافق پذیری بالایی دارند تلاش می‌کنند در بیشتر کارها مشارکت داشته باشند. این در حالیست که افرادی با توافق پذیری کمتر ، رقابتی تر هستند.

  1. وظیفه مداری:

ویژگی‌های اصلی این بعد در برگیرنده سطح بالایی از اندیشه، کنترل و رفتارهای مرتبط با هدف است. افرادی که وظیفه مدار هستند سازمان یافته تر عمل می‌کنند و بیشتر از سایرین به جزییات دقت می‌کنند.

  1. روان رنجوری یا روان نژند:

روان نژند یا روان رنجوری یک صفت شخصیتی است که بر اساس غم و اندوه، دمدمی مزاج بودن و بی ثباتی عاطفی مشخص می‌شود. افرادی که چنین ویژگی شخصیتی دارند معمولا نوسانات خلقی،اضطراب، دمدمی مزاج بودن، تحریک پذیری و غم و اندوه را تجربه می‌کنند. افرادی که روان رنجوری کمتری دارند ثبات عاطفی و احساسی بیشتری دارند.

  1. گشودگی:

این صفت شخصیتی ویژگی‌هایی همچون تخیل و بینش را دارد. افرادی که این صفت را دارند اغلب طیف وسیعی از تمایلات و علایق را خواهند داشت. این افراد کنجکاو ، خلاق و ماجراجو هستند. در مقابل افرادی که گشودگی کمتری دارند اغلب سنتی تر فکر می‌کنند و ممکن است با افکار انتزاعی مبارزه نمایند.

باید به این نکته توجه داشته باشید که هر کدام از این ۵ فاکتوری که بیان کردیم محدوده ای بین دو حد را نشان می‌دهند. به عنوان مثال برونگرایی نشان دهنده طیفی بین برونگرایی افراطی و درونگرایی افراطی است. در دنیای واقعی بیشتر افراد جایی بین دو انتهای قطب هر بعد قرار می‌گیرند.

برخی از نظریه‌ها بر روی نحوه تغییر و توسعه شخصیت در طول زندگی انسان‌ها تمرکز دارند:

نظریه فروید در مورد رشد روانی انسان‌ها یکی از نظریه‌های شخصیتی محبوبی است که در این مورد وجود دارد اما یکی از بحث برانگیزترین موارد نیز هست.

بر اساس نظریه فروید، کودکان از طریق یک سری مراحل توسعه شخصیتی رشد و نمو پیدا می‌کنند. در هر مرحله،انرژی لیبیدویی یا نیرویی که رفتارهای انسان را تحریک می‌کنند بر روی ناحیه خاصی تمرکز دارد. تکمیل موفقیت آمیز هر مرحله باعث می‌شود فرد وارد مرحله بعدی توسعه شود اما شکست در یک مرحله خاص می‌تواند به تمرکز منجر شود و همین امر ممکن است بر روی شخصیت فرد در بزرگسالی تاثیر بگذارد.

روانشناس دیگری به نام اریک اریکسون یک سری از هشت مرحله روانی را توضیح می‌دهد که افراد در طول زندگی خود آن را تجربه می‌کنند. هر مرحله نقش مهمی در توسعه شخصیت و مهارت‌های روانی انسان بازی می‌کند. در طول هر مرحله، فرد با موقعیت‌های حیاتی توسعه‌ای روبرو می‌شود که به عنوان نقطه تبدیل در توسعه عمل خواهد کرد.

اریکسون در مورد نحوه تاثیر تعاملات اجتماعی بر روی توسعه شخصیت فرد نیز علاقه مند بود. تکمیل موفقیت آمیز هر مرحله منجر به توسعه شخصیت سالمی خواهد شد. در حالیکه نظریه فروید پیشنهاد می‌کرد که شخصیت در درجه اول در مراحل اولیه شکل می‌گیرد اما اریکسون بر این باور بود که شخصیت انسان در طول زندگی فرد توسعه پیدا کرده و رشد می‌کند.


شخصیت دقیقا چه چیزی است؟ درک دقیق و درست شخصیت چگونه می‌تواند بینش عمیقی در مورد احساساتتان فراهم کند؟ شخصیت همان چیزی است که برخی از افراد آن را توصیف می‌کنند اما هنوز بیشتر مردم درک کاملی از مطالعات علمی انجام شده در مورد شخصیت ندارند.

این شخصیت منحصر به فرد شماست که شما را می‌سازد و بر روی روابط و روش زندگیتان تاثیر می‌گذارد. روانشناسی شخصیت یکی از بزرگترین و محبوب ترین شاخه‌های روانشناسی است.

روانشناسان تلاش می‌کنند درک درستی از نحوه توسعه شخصیت و نیز تاثیر آن بر روی رفتار و افکار انسان‌ها داشته باشند.

این ناحیه از روانشناسی، به دنبال درک شخصیت است و تلاش می‌کند متنوع بودن آن در میان افراد مختلف را بیابد. روانشناسان همچنین اختلالات رفتاری را تشخیص داده و درمان می‌کنند. این اختلالات می‌تواند با زندگی روزمره افراد تداخل داشته باشد.

شخصیت چیست؟

شما چه کسی هستید؟ چه چیزی باعث ساخت افکار و عقاید شما شده است؟ قطعا فاکتورهای زیادی در ایجاد یک فرد و رفتارهای او دخیل است. برخی از موارد شامل ژنتیک، نحوه رشد و تربیت فرد و تجربیاتی است که در زندگی به دست می‌آورد.

بیشتر افراد بر این باورند چیزی که باعث ایجاد یک شخصیت منحصر به فرد می شود الگوهای خاص افکار، احساسات و رفتارهایی است که شخصیت او را تشکیل می‌دهد.

اگرچه تعریف واحدی برای شخصیت وجود ندارد اما اغلب این مورد را به عنوان چیزی می‌شناسند که در فرد رشد و ظهور می‌کند و در ادامه زندگی همراه او خواهد بود.

به همین خاطر شخصیت را در برگیرنده تمامی افکارها، الگوهای رفتاری و تعاملات اجتماعی می‌دانند که می‌تواند بر روی بینش فرد در مورد خودش و اعتقاداتی که در مورد دیگران و دنیای اطراف دارد تاثیر بگذارد.

درک شخصیت به روانشناسان اجازه می دهد نحوه پاسخگویی افراد به موقعیت‌های خاص و کارهایی که دوست دارند انجام دهند را پیش بینی نمایند. برای اینکه بفهمیم دانشمندان و روانشناسان چگونه روانشناسی شخصیت را مورد مطالعه قرار می‌دهند، باید تئوری‌های مهم و تاثیر گذاری که در حوره شخصیت وجود دارد را یاد بگیریم.

روانشناسان چگونه در مورد شخصیت فکر می کنند؟

تئوری‌های مختلفی برای توصیف جنبه‌های متعدد شخصیت ظهور کرده است. برخی از تئوری‌ها بر روی توضیح نحوه توسعه شخصیت تمرکز می‌کنند. این در حالیست که برخی از نظریه‌ها در مورد تفاوت‌های فردی در شخصیت نگران هستند.

شخصیت معمولا از نظر صفات توصیف می‌شوند:

نظریه صفات شخصیتی در مرکز ایده ای قرار دارد که در آن شخصیت از طیف وسیعی از صفات تشکیل شده است. نظریه‌های مختلف در طول سال‌ها تلاش کرده اند به دقت تشخیص دهند که چه صفاتی می‌تواند نقش کلیدی در شخصیت انسان بازی کند و تعداد کل صفات شخصیتی را با استفاده از آن تعیین نمایند. روانشناس گوردون آلپورت یکی از اولین افرادی بود که به توصیف شخصیت از نظر صفات پرداخت. در این چشم انداز هدفمند، او پیشنهاد کرد که صفات شخصیتی متعددی وجود دارد. صفات مشترک همان‌هایی هستند که توسط بیشتر افراد در یک فرهنگ خاص به اشتراک گذاشته می‌شوند.

در این میان، صفات مرکزی همان صفاتی هستند که شخصیت یک فرد را تشکیل می‌دهند. صفات کاردینال صفت‌هایی هستند که بسیار برجسته‌اند و افراد بر اساس این صفات شناخته می‌شوند.

به عنوان مثال مادر ترزا به خاطر انجام کارهای خیرخواهانه در میان افراد مشهور و شناخته شده بود. اگرچه آلپورت پیشنهاد می‌کند که بیش از ۴۰۰۰ صفت فردی وجود دارد، روانشناس دیگری به نام ریموند کتل به این نتیجه رسیده است که این صفات بیشتر از ۱۶ مورد نیستند.

این روانشناس بر این باور بود که صفاتی در این طیف وجود دارد. بعدها روانشناسی به نام هانس آیزنک این لیست را باریک تر کرد و به این نتیجه رسید که صفات شخصیتی انسان‌ها در سه گروه اصلی جای می‌گیرد. این سه گروه شامل برون گرایی، روان رنجوری و روان پریشی گرایی است.

 


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود خلاصه درس و کتاب صنایع شیشه ایران برهوت AxonGames راه‌نجات کلاس چهارم کرامت یک دلنوشته ها تجهیزات آشپزخانه صنعتی میلاد طلا کانون قرآن و عترت دانشجویان پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران